روزگار ما

کوتاه از آنچه بر ما می گذرد

روزگار ما

کوتاه از آنچه بر ما می گذرد

امروز نتلیج دکتری 92 اومد


بعضی ها خوشحالن و بعضی ناراحت


از دوستان هم چندنفری رتبه های خوبی آوردن


امسال حداقل سه تا رتبه تک رقمی داشتیم (نفر اول رشته ما هم از بچه های خودمونه)


در کنار اون ناراحتی و غم بچه هایی که خراب کردن هم بدجور تو ذوق می زنه



الان وقت ندارم، بقیه رو شب می نویسم!

دادخواهی در محکمه تاریخ



محدثی، جواد - نگاهی به خطبه حضرت فاطمه (س) در مسجد مدینه که در رواق تاریخ پیچید و ادعانامة کوثر رسالت، علیه غاصبان خلافت شد

با هم به مدینه می‌رویم، سوار بر مرکب شوق و عطش، پا به پای آن موکب نور و حیا به مسجد نبوی قدم می‌گذاریم، تا از نزدیک، شاهد احتجاج افشاگر و احیاگر حق باشیم که کوثر فاطمی را به تموج نشاند.

دادخواه این محکمه، فاطمه زهرا (س) است. قوی‌ترین سند این احتجاج و دادخواهی، حق مجسم در کتاب و سنت است. شهود حاضر نیز، وجدان مهاجران و انصار حاضر در مسجدالنبی.
این‌بار، آبشار معارف قدسی از زبان «فاطمه» سرازیر است و چشمه حکمت ربانی از دُرّ واژه‌های فاطمی جوشان. اگر کورباطنانی خورشیدگریز، دریچه تنگ ذهن و دل خود را بر آن فوران نور و روشنایی بستند، جان‌های شیفته‌ای هم بودند و هستند که تمامتِ قلب و فکر خویش را به روی این بارش فیض و جوشش حکمت و ریزش دانش از کهکشان زهرایی گشودند و در امواج این دریای متلاطم و مواج، غوطه‌ورند.
راستی، روزهایی پس از کوچ رسول واپسین به جوار قرب حق، در مدینه‌النبی چه می‌گذرد؟ و کدام داغ تازه، بر دل‌های التیام نیافته از فراق پیامبر رحمت، نهاده می‌شود؟ قصه چیست و غصه کدام است؟ می‌خواهیم پرونده آن رجعت شوم و بدعت زشت و ستم آشکار را از زبان صدیقه کبری (س) بازخوانی کنیم. پس بیایید سری به مسجد مدینه بزنیم:(1)
کوکبه نور و عرفان، در هاله‌ای مقدس از زنان هاشمی و عترت نبوی قدم در مسجدالنبی می‌گذارد؛ جایی که یادگار رسول است و مهبط جبرئیل و عبادتگاه صالحان. پرده‌ای میان این جمع نورانی و مردان حاضر در مسجد کشیده می‌شود، تا برق کلام فاطمه و نور عرشی جمالش، چشم و نگاه حاضران را خیره و تیره نسازد. گوشه‌ای می‌نشینند. به احترام حضور دختر آفتاب، سکوت بر آن محفل سایه‌بان می‌زند. زمان به کندی می‌گذرد. دل‌ها هراسان و دیده‌ها نگران است و فتنه‌جویان، ترسان‌اند.
ناگهان ناله‌ای خروشان و سهمگین و سوزان و آتشگون که از جان سوخته فاطمه برمی‌آید، آرامش مجلس را به موج گریه و شیون می‌کشد. مدتی طول می‌کشد تا آن موج اشک و اندوه فرونشیند و فاطمه به سخن بایستد و در جایگاه مدافع ولایت و حق مغصوب، ادعانامه خویش را بازگوید.
بانوی نور، به شیوه و حکم ادبی که از پدرش خاتم رسولان آموخته، حمد و ثنای الهی را مطلع کلامش قرار می‌دهد و صلوات بر رسول خاتم را به حمد الهی پیوند می‌زند... که بار دیگر، یاد آن پیامبر رأفت و رحمت، چشم‌ها را گریان می‌سازد و باز هم آرامش و سکوت و انتظار.
چشمه کلام فاطمی می‌جوشد و از حمد و ثنای الهی و شکر نعمت‌ها می‌گوید، بر توحید و کلمه «لااله‌الا‌الله» گواه می‌دهد، یکتاخدایی که نه دیدنی است و نه ستودنی، نه به وصف می‌آید و نه در فهم می‌گنجد، آفریدگار بی‌نیاز از خلفت و مخلوقات که آفریده تا لطف کند و قدرت بنماید و بندگان را در پیشگاه عظمتش به پرستش فراخواند و بر‌طاعت، پاداش و بر معصیت، عقوبت دهد، تا بندگان از دوزخ عصیان به بهشت و رضوان فراز آیند.
آنگاه، از پدر می‌گوید، از آن رسول برگزیده حق، مبعوث خاتم، پیامبر رحمت، مبشر آزادی، فروغ کبریایی در شب جاهلیت، آنکه مشعل به کف، دردآشنا، در سرزمین بطحا ره می‌سپرد و غفلت می‌‌سترد و صفا می‌آورد و عداوت می‌برد، آن حبیب خدا و محبوب خلق که پس از 23 سال دعوت و انذار و جهاد با کفار، به دیدار یار رفت و به ملکوت پر کشید و همجواری ملائک را برگزید؛ رفتنی که او را از رنج دنیا رهاند، اما امت و عترت را به داغ یتیمی نشاند.
سپس رو به مجلسیان می‌کند، آنان که در دوره رسالت نبوی، مخاطبان امر و نهی خدا و حاملان دین و وحی الهی و پیام‌رسانان آئین ابراهیمی به امت‌ها بودند و این افتخار را داشتند که کلام‌الله را بشنوند و این نور فروزان و گنجینه اسرار عرشی و کتاب حیات و رهایی و منشور استوار الهی را به عنوان میراث نبوت در اختیار داشته باشند؛ کتابی که عهد‌نامه خدا با بندگان است؛ خدایی که قرآن و دین فرستاد، ایمان را پاک‌سازنده از شرک، نماز را بازدارنده از کبر، زکات را پالاینده جان و افزاینده رزق، روزه را استوار‌ساز اخلاص، حج را مایه قوت دین، عدالت را پیونددهنده دل‌ها و امامت و اطاعت از عترت را سامان‌بخش آئین و مصون‌ساز از تفرقه قرار داد و جهاد را عزّت‌آفرین، شکیبایی را اجرآور، امر به معروف را اصلاح‌کننده عموم، صله رحم را افزاینده عمر و عدد، و قصاص را حافظ خون‌ها و جان‌ها قرار داد.
و... از احکام دیگر گفت و اسرار و حکمت‌هایشان و آنان را به خداترسی، پرواپیشگی و فرمان‌برداری از امر و نهی الهی فراخواند.
آنگاه برای تبیین این حقیقت که وجودش گلی از بوستان رسالت و پاره‌ای از پیکر رسول است، تا شنوندگان، عطر گل را از این گلاب ناب بجویند و صاحب سخن و جایگاه و پایگاه و خاستگاهش را بدانند، فریاد برآورد که «اعلموا أنی فاطمه!» بدانید که منم فاطمه، دختر محمد (ص)، گفتارم سراسر حق و کردارم همه استوار است، دختر آن پیامبرم که پدر من است نه پدر زنانتان، برادرِ پسرعموی من است نه مردان شما و چه نسبتی والاتر از این؟!
سپس پرونده درخشان پدر را در پیش چشمان آنان می‌گشاید؛ پرونده‌ای آکنده از افتخار و لبریز از شرف، گویای اینکه آن رسول والا، پیام آسمان را به زمینیان رساند، ابلاغگر توحید بود و درهم کوبنده شرک، حکمت‌آموز بود و بت‌شکن، خرافه‌سوز بود و حکمت‌گستر، کافرستیز بود و منافق‌کش، رسول رحمت بود و مربی امت، مردم را از پرتگاه جاهلیت و انزوای حقارت و ظلمت‌کده شرک و از چنگ گرگان آدم‌خوار و پلنگان ضعیف‌شکار رهانید و بر مسند عزت و کرامت نشانید و از ذوالفقار علوی و صولت حیدری در میدان‌های بزرگ می‌گوید: آن کمربسته راه خدا و دل‌بسته رسول و عهدبسته با قرآن، شمشیر برنده خدا، مشت کوبنده حق بر دهان باطل، آن سرور اولیا، علی مرتضی و فاتح خیبرگشا، دلیر مردی که در صحنه‌های خوف و خطر و عرصه‌های خون و مرگ، سر به خدا می‌سپرد و ترس و ضعف و سستی و فرار دیگران را با حضور و حمله و حماسه‌اش جبران می‌کند...
آنگاه فاطمه فرزانه، نیشتر بر زخم چرکینی می‌زند که انباشته از حسدها و دشمنی‌ها و نامردی‌هاست و صفحه دیگری از این کتاب را می‌گشاید، نه امیدبخش، بل جان‌سوز و غم‌انگیز، نه افتخارآفرین، که شرم‌آور، صفحه نفاق و کینه و حسد و عداوت! در سطر سطر این صفحه، واژه‌های دورویی، نفاق، سست‌عهدی، دین‌گریزی، گستاخی، یاوه‌گویی، شیطان‌پرستی، هوس‌محوری، قدرت‌طلبی و دنیاخواهی به چشم می‌خورد. وی این صفحات تیره و خطوط مغشوش را در برابر نگاه‌ها و چشمانشان می‌نهد، تا به وضوح ببینند که این عهدشکنی و لبیک‌گویی به ندای شیطان و زیرپا نهادن وصیت رسول و ورود به منطقه ممنوع و حریم محترم، زمانی است که هنوز زخم‌ها التیام نیافته، اشک‌های فراق پدر نخشکیده، پیامبر به خاک سپرده نشده است که باند سقیفه از بیم بروز فتنه خود فتنه‌ای بزرگ‌تر آفریده است و هنوز آیات قرآن، موجود و روشن و درخشان و در یادهاست که آن را پشت‌سر انداخته و از محکمات وحی و دین روی برگردانده‌اند و به این زودی، در میان امت و شریعت، راه رجعت به جاهلیت گشوده‌اند و خود از پیشگامان آن شده‌اند. به کجا چنین شتابان؟ ارغبهً عنه تُریدون؟ ام بغیره تَحکمون؟»
بازهم تازیانه‌ای دیگر، بر آن گروه غفلت‌زده و خواب‌آلود و مست‌قدرت و مغرور ریاست فرود می‌آورد که پژواک آن هنوز هم در رواق تاریخ باقی است و این‌گونه ادامه می‌دهد:
چه زود در پی فتنه‌ها رفتید و آتش افروختید و ندای شیطان را لبیگ گفتید، فروغ دین را خاموش و سنت نبی را رها کردید و پنهانی به توطئه نشستید و در خلوت و جلوت و نهان و آشکار، بر ضد خاندان رسول نقشه کشیدید و خنجر برآوردید و تیغ نشان دادید و پنداشتید که ما ارث نمی‌بریم! این چه جاهلیتی است که در پی آنید؟ مگر نه اینکه من دختر پیامبرم؟ آه! ای مسلمانان، چرا باید از ارث خویش محروم شوم؟ ای پسر ابوقحافه! آیا در قرآن آمده که تو از پدرت ارث ببری و من وارث پدرم نباشم؟ چه دروغ روشنی! آیا به عمد، کتاب خدا را پشت گوش انداخته‌اید؟ مگر قرآن نمی‌گوید که «سلیمان» از «داود» ارث برد؟ مگر قرآن، «یحیی» را وارث «زکریا» معرفی نکرده است؟ مگر آیات قرآن از ارث خویشاوندان و دختر و پسر سخن نمی‌گوید؟ این چه پنداری است که من سهمی از ارث پدرم ندارم؟ آیا من دختر او نیستم، که هستم! آیا درباره شما آیه‌ای ویژه آمده که مرا استثنا کرده است؟ آیا من و پدرم بر دو آئین جداییم که از هم ارث نبریم؟ یا آنکه شما قرآن‌شناس‌تر از پدرم و پسرعمویم هستید؟ پس ای ابوبکر! بگیر و ببر، فردای قیامتی هم هست؛ روزی که داور، خداست و دادخواه، پیامبر و آن روز، پشیمانی سودی نخواهد داشت و خواهی دید که تازیانه عذاب الهی برچه کسی فرود خواهد آمد!
پس از این سخنان، که چونان پتکی بر فرق خلافت غصب فرود می‌آید، نگاه سنگین و ملامت‌بار فاطمی بر انصار دوخته می‌شود. بر آنان که بازوی آئین و دامان دین بودند و سوابقی درخشان و افتخاراتی نمایان داشتند، اما در برابر مظلومیت دختر پیامبر، مهر خموشی بر لب زدند و به خانه‌ها خزیدند و رحلت حبیب خدا را بهانه سکوت و سکون ساختند.
هر چند داغ رحلت رسول خاتم بسی سنگین است و با غروب خورشید جمالش، زمین در محاق قرار گرفته و ستاره‌ها از غمش بر دامن زمین فروریخته‌اند و کوه‌ها از هم پاشیده‌اند، اما داغ بزرگتر و مصیبت عظیم‌تر، حرمت‌شکنی از حریم قرآن و عترت و زیر پا نهادن فرمان رسالت است و هنوز این ندای قرآن در گوش زمان و اهل زمین می‌پیچد که: «پیامبر هم چون رسولان پیشین از جهان رخت برمی‌بندد. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، به جاهلیت بر می‌گردید؟»(2) و کلام دختر پیامبر، این‌گونه ادامه می‌یابد: هان، ای انصار! غیرتتان کجاست که در برابر چشم و گوشتان، میراث پدرم را غارت می‌کنند و شما با آنکه همان سلاح و سپر ایام جهاد را در کف دارید، دست روی دست نهاده، تماشاچی این صحنه‌اید! مگر دعوتمان را نمی‌شنوید؟ مگر ناله ما به گوشتان نمی‌رسد؟ ای شما برگزیدگان امت، ای صالحان جماعت، ای سابقه‌داران عرصه نبرد، ای مدافعان اهل بیت، ای شماها که با مشرکان عرب جنگیدید و رنج و تعب به جان خریدید، شما که فرمان‌بردار ما بودید و گام جای گام ما می‌نهادید! با رهبری ما و رهروی شما، با فرماندهی ما و فرمان‌بری شما بود که اسلام قدرت یافت و شاخ شرک و کفر شکست و توطئه‌گران رسوا شدند و فتنه‌انگیزان خاموش، اکنون شما را چه می‌شود که زبان در کام کشیده و گام فراپس نهاده‌اید؟ این چه شرکی پس از ایمان و چه ترسی پس از اقدام است؟ این چه پیمان‌شکنی‌ای پس از میثاق و جفا به جای وفاست؟ رنج‌نامه فاطمه پایان ندارد. آتشفشان خشم مقدس زهرا، همچنان گدازه‌های سوزان ملامت را بر سر مهاجران و انصار و خلیفه و بیعت‌گران می‌ریزد و آبشان می‌کند. سپس دختر پیامبر، نیشتر بر غده رفاه‌طلبی و دنیاخواهی و فرهنگ جاهلی آنان می‌زند و ریشه آن همه سست‌عهدی و زبده‌کشی و پیمان‌شکنی را، وابستگی به دنیای دون و فریفتگی و دلبستگی به چرب و شیرین زندگی و فاصله گرفتن از زهد نبوی و نگاه آخرتی می‌داند. می‌داند که آنان سرمست باده غرور و غفلت‌اند و دم گرم فاطمی در آهن سرد دل‌های جاهلی بی‌اثر است؛ اما بازهم برای اتمام حجت و ثبت در تاریخ و داوری آیندگان، این بث‌الشکوی و رنج‌نامه مدون و ادعانامه افشاگر را از سینه غمگین برمی‌آورد و بر چهره کریه آنان می‌کوبد. تا این‌بار ننگین و ننگ سنگین را تا دامنه قیامت بر دوش رسوایی خویش کشند و اسناد محکومیت خود را بر گرده خویش نهاده، پای دربند و داغ بر جبین و نشان خشم خدا بر پیشانی، به محشر آیند و آنجا پاسخ دادخواهی عصمت کبرا را بدهند و می‌افزاید: «من دختر آن پیامبرم که از عذاب خدا بیمتان می‌داد: فاعلمو انا عاملون، و انتظرو انا منتظرون.» منطق استوار و متین و برهان قرآنی فاطمه(س)، فصل‌الخطاب این جدال احسن است و قاضی وجدان، حق را به دختر پیامبر می‌دهد اما خلیفه، از در تزویر و تحریف درآمده، ضمن ستایش از رأفت و عطوفت نبوی و تصدیق پیوند نسبی این دختر پاک با آن رسول خواجه لولاک و تأیید صدق و سابقه زهرای اطهر، بازهم غصب فدک را مصادره‌ای به نفع سپاه و سلاح مجاهدان و مرزبانان و برای تأمین عده و عُده و ساز و برگ رزمندگان می‌داند و کار خود را به دروغ، در جهت نظر و اجازه حضرت رسول معرفی می‌کند و بازهم تأیید می‌ورزد بر این بهتان که پیامبران، ثروت و زمین و خانه، ارث نمی‌گذارند و در نهایت، اظهار این نکته که: «لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی».(3)
برهان فاطمی، بار دیگر بر مدار آیات قرآن آغاز می‌شود و بر هماهنگی دقیق و مو به موی سنت و عمل نبوی با کلام الهی تأکید می‌ورزد و به کارگیری حدیث مجعول را علیه آیات صریح وحی، نکوهش می‌کند و نقاب نیرنگ و فریب را کنار می‌زند، اما خلیفه که بنا ندارد حق صریح و کلام فصیح آن بانوی حق و حکمت را بپذیرد، بازهم با صادق شمردن خدا و رسول و دختر پیامبر، تلاش می‌کند مسئولیت آن خلاف بیّن و بدعت فاحش را به گردن مردمی اندازد که او را به تخت خلافت نشانده‌اند و ارتکاب آن جرم را به پشت‌گرمی و پشتیبانی و حمایت و رضایت مردم وانمود می‌کند.
ولی دختر پیامبر، حجّت را تمام کرده است؛ هرچند در این جماعت، روح حجّت‌پذیری نمی‌یابد و بر اساس اینکه:
آن کس که به قرآن و خبر زو نرهی
آن است جوابش که جوابش ندهی(4)
سخن گفتن با خلیفه را بیهوده می‌بیند و روی به مردم کرده، زبان شِکوه از آنان می‌گشاید که: چه شتابان، به باطل گرویدید و چشم بر این همه وقاحت بستید!
با دل‌هایی مهرخورده و قفل‌شده و چشم و گوشی به شیطان فروخته، در پی کفر و نفاقِ نقاب‌زده افتادید و رسوایی روز رستاخیز را به یادشان می‌آورد و حضور در محکمه خدا را.
آن روز که پشت پرده افشا گردد
سیمای گریم کرده، رسوا گردد
تزویر و ریا، نمایش ننگینی است
زشت است اگر چه خوب اجرا گردد(5)
آن‌گاه رو به روضه نبوی می‌کند و با آن محرم رازش و سایه‌بان عزّتش و پناه دل‌شکستگی و پرسوختگی‌اش درد دل می‌کند و پیش از آنکه این مجلس دادخواهی بی‌فرجام و این جماعت بدنام را ترک کرده، به خانه رود، اشعاری را خطاب به پدرش نجوا می‌کند، با این مضمون:
ای امین وحی و دین!
این مدینة تو نیست مانده این چنین غریب
همچو خاتمی که یک نگین از آن کم است
ای رسول رحمت و برادری،
این همه جسارت و ستم به پیش چشم توست
گر چه دیده خدایی تو بر هم است!
اینک این مدینه است و کوچه‌های پر ز غربتش
این بقیع و مسجد و بلال و فاطمه در انتظار
یک طرف، دلِ شکستة حسین و زینب و حسن
یک طرف، علی و فاطمه، ز رحلت تو سوگوار
ای پیامبر! دمی ز خاک تیره سر بر آر
گشته‌اند پیروان فتنه‌ها، به موج‌ها سوار
بعد از آن همه شهید،
بعد از آن همه سفارش اکید،
آن همه حدیث و آیه، وعده و وعید
اهل بیت عصمت تو مانده در کنار
بنگر این جفا به جای آن وفا
بنگر این ستم به جای آن صفا
یک طرف،
خانه علی است، با غمی بزرگ و جای خالی رسول
یک طرف، سقیفه، تیره‌گون و فتنه بار
کینه‌های بدر و خیبر و حنین
بازهم صدای پای حملة قبایل قریش
باز هم مدینه مانده بی‌حصار!
ای رسول خاتم، ای حبیب کردگار!
موج فتنه‌ها و کینه‌ها فرا گرفته باز هم
دامن مدینه و حجاز را
«اهل بیت» در میان موج‌های سهمگین
یک «سفینه»اند، ثابت و نجات بخش و استوار
لیکن این سفینة نجات را شکسته‌اند
دست و بازوی امیر عشق را بسته‌اند...(6)
و ... فاطمه به خانة خویش می‌رود و به علی(ع) پناه می‌برد و از بی‌دفاع ماندن خویش در میان آن همه گرگ‌های تیزدندان و دشمنان کین‌توز می‌نالد و شِکوه از اینکه چرا ذوالفقار علوی در نیام است و زبان حیدر، در کام!
اما مظلوم اولین و آخرین، صاحب ولایت غدیر، او را به صبر فرا می‌خواند. او هم می‌پذیرد و به خاطر خدا و برای بقای دین، جام تلخ صبر می‌نوشد و همدم مظلومیت‌های علی(ع) می‌گردد.
اما ... برای همیشه، این پرونده را باز می‌گذارد.
اینک صدای دادخواهیِ زهرای مرضیه در مسجد مدینه، در رواق تاریخ پیچیده است و خطبة فدکیّه، ادعانامة کوثر رسالت، علیه غاصبان خلافت است.

پی نوشت‌ها1- متن مورد استناد، «العوالم» بحرانی، ج 11، ص 467 است.
2- آل عمران / 144.
3- در دایرة قسمت، ما نقطة پرگاریم / لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی (حافظ).
4- سعدی در گلستان.
5- برگ و بار، مجموعه اشعار جواد محدثی، ص 298.
6- همان، ص 71، (با تلخیص).

گفت وگوی علی(ع) و فاطمه(س) در لحظات آخر


یک منبر قدیمی و روضه ای که توسط آیت الله حسین مظاهری ایراد شده است.


http://www.khabaronline.ir/Images/News/AtachFile/24-1-1392/FILE635014729019414516.mp3

صحبت های اثرگذار ترین اقتصاددان جهان در مورد اقتصاد ایران

هفته نامه تجارت فردا در نخستین شماره سال 1392 سراغ رابرت لوکاس، یک نوبلیست اقتصاد رفته و با او در مورد مسائل مهم روز اقتصاد جهان وایران گفت وگو کرده است.


ادامه مطلب ...

جنجال آزمایش اکسیژن بر کودکان در آمریکا

فکر می کردم فقط اینجا اینطوریه!

----

بیمارستان های آمریکا به علت آزمایش روی کودکان نارس و نداشتن اطلاع رسانی کافی به والدین این نوزدان درباره تبعات این آزمایش در مظان اتهام قرار گرفته اند.

به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از شبکه پی بی اس، در بیست و سه بیمارستان آمریکا، آزمایش اکسیژن روی هزار و سیصد نوزاد نارس صورت گرفته است که در فاصله سال های دو هزار و چهار تا دو هزار و نه به دنیا آمده بودند. پزشکان درصدد بودند میزان کافی اکسیژن مکمل برای این نوزادان را شناسایی کنند. اگر میزان اکسیژن کم باشد نوزاد می میرد و اگر زیاد باشد به کوری نوزاد منجر می شود. در این آزمایش نیمی از کودکان درمعرض سطح پایین اکسیژن قرارگرفتند و نیمی سطح بالای اکسیژن را دریافت کردند.

ماه گذشته اداره تحقیقات انسانی اطلاع داد که درباره این آزمایش به درستی به والدین اطلاع رسانی نشده است. درنامه ای به سنا اعلام شد بیمارستان ها به والدین درباره خطرات کوری، عوارض عصبی و مرگ هشدار نداده بودند.

دیوید براون خبرنگار واشنگتن پست درباره این آزمایش و تبعات آن گفت:«این آزمایش قصد داشت به سوالاتی که از دهه پنجاه درباره میزان اکسیژن لازم برای کودکان نارس وجودداشت، پاسخ دهد.هنوز درباره عذرخواهی رسمی از والدین این نوزادان تصمیم گیری نشده است.

تخمدان مصنوعی ساخته شد


محققان آمریکایی موفق به تولید تخمدان مصنوعی با قابلیت ترشح هورمون های جنسی در سطح تخمدان طبیعی شدند.

به گزارش سرویس علمی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، زنان دچار مشکلات تخمدان یا افرادی که پس از یائسگی توانایی تولید هورمون های جنسی خود را از دست می دهند، از روش هورمون درمانی جایگزین (HRT)‌ استفاده می کنند که با عوارض جانبی نیز همراه است.

محققان دانشگاه ویک فارست در کارولینای شمالی با تولید تخمدان مصنوعی در آزمایشگاه، گام مهمی در حذف روش HRT‌ و مصرف روزانه دارو برداشته اند.

در این تحقیق دو نوع سلول تولید کننده هورمون از تخمدان موش برداشته و درون کپسول جلبکی قرار داده شد؛ سپس این کپسول در معرض مواد شیمیایی غده هیپوفیز که تولید هورمون را شبیه سازی می کنند، قرار گرفت.

سلول ها موفق به ترشح هورمون های جنسی با نسبت مشابه تخمدان طبیعی و بر اساس نیاز بدن شدند.

دکتر «امانوئل اوپرا» سرپرست تیم تحقیقاتی تأکید می کند: هدف ما توسعه بافت یا هورمون درمانی بر پایه سلولی و تولید تخمدان مصنوعی با قابلیت ترشح هورمون های جنسی است که بتواند جایگزین دارو درمانی شود.

به گفته «اوپرا»، کپسول هورمونی از پویایی بیشتری به نسبت HRT برخوردار است و در عین حال عوارض جانبی کمتری دارد؛ میزان ترشح هورمون های جنسی استروژن و پروژسترون نیز در سطح مشابه تخمدان طبیعی است.

نتایج این تحقیق در مجله Biomaterials‌ منتشر شده است.

میمونی که به دانسته‌های خود می‌اندیشد!


شمپانزه از نظر ژنتیک بیشترین شباهت را به انسان دارد. تنها قسمت بسیار کوچکی از ژنوم شمپانزه با انسان تفاوت دارد، ولی همین تفاوت اندک ژنتیک، تفاوت‌های بسیار بزرگی در دستگاه عصبی انسان و شمپانزه به وجود آورده‌است. با این وجود دانشمندان اخیراً به کشفی حیرت‌انگیز درباره عملکرد مغز شمپانزه‌ها دست‌یافته‌اند: اندیشه درباره اندیشیدن یا فرا-شناخت (Metacognition).
مایکل برن و بونی پردو که هر دو در مرکز ایالتی تحقیقات زبانی (LRC) جورجیا مشغول تحقیق هستند، همین‌طور دیوید اسمیت از دانشگاه بافلو در آخرین پژوهش مشترک خود که نتایج آن چند روز پیش در مجله Psychological Science منتشر شد، به این کشف اشاره کرده‌اند. اگر دوست دارید این مقاله را بخوانید اینجا را کلیک کنید.
اثبات وجود فراشناخت در نخستی‌ها (اعضای راسته Primates که شامل میمون‌ها و لمورها و خویشاوندان دیگرشان می‌شود) تبعات مهمی در پی دارد، زیرا می‌تواند درباره منشاء ضمیر خودآگاه در انسان‌ها راهگشا باشد. فراشناخت عبارت است از توانایی درک این‌که می‌توانیم درباره موضوعی بیاندیشیم یا نه. مثل شرکت‌کننده‌ای که در یک مسابقه تلویزیونی می‌تواند انتخاب کند خود به پرسش بعدی پاسخ می‌دهد یا از فرصت پرسش تلفنی از یکی از دوستانش یاری بگیرد. این که شرکت‌کننده می‌تواند تشخیص دهد توانایی او برای پاسخ‌دادن به پرسش‌های مسابقه چه میزانی است، حاکی از وجود توانایی فرا-شناخت در اوست.
در متون علمی و روان‌شناختی طی سال‌های اخیر جدل‌های فراوانی بر سر یکتا بودن فرا-شناخت انسانی وجود داشته است. تحقیقات فراوانی که توسط پژوهشگران در این زمینه انجام شده بود هرگز نتوانسته بود ردی از توانایی فرا-شناخت در موجودی دیگر نشان دهد. شمپانزه‌های مرکز تحقیقات زبانی جورجیا از زبانی استفاده می‌کنند که در آن برای اشیاء اطرافشان نام‌هایی مشخص شده است. پژوهشگران با استفاده این زبان شمپانزه‌ای می‌توانند از شمپانزه‌ها بپرسند درباره موضوعی خاص «می‌داند» یا «نمی‌داند». زبان شمپانزه‌ها در این گونه آزمایش‌ها در عمل تفاوتی با زبان‌های انسانی ندارد، به جز این که بیش از آواهای حلقی بر زبان اشاره شبیه زبان ناشنوایان مرسوم در آمریکا و نیز صفحه‌کلیدهای ساده‌ای برای تایپ‌کردن استوار شده است؛ ولی از نظر دستور زبان مثل زبان انسان‌هاست.
در آزمایش مهمی که روی شمپانزه‌ها انجام شد، از آن‌ها خواسته شد غذایی که در جایی مخفی‌شده شناسایی کنند. مثلاً اگر یک تکه موز در آن‌جا پنهان شده بود، شمپانزه این موضوع را اعلام می‌کرد و با تایپ‌کردن موز روی صفحه‌کلید جایزه‌ می‌گرفت. برخی اوقات شمپانزه‌ها از اول می‌دانستند در محل مورد نظر چه چیزی مخفی شده و هنگامی که از آن‌ها پرسش می‌شد، زحمت رفتن و بررسی‌کردن به خود نمی‌دادند. اما در برخی موارد هم شمپانزه‌ها از محتوای مکان موردنظر بی‌خبر بودند، چون کلاً چیزی که آن‌جا مخفی‌شده باشد ندیده بودند، یا اگر چیزی دیده بودند، نمی‌دانستند آن چیز در محل موردنظر مخفی‌شده یا نه. در این موارد آن‌ها باید برای پاسخ به پرسش آزمایشگر به محل مورد پرسش می‌رفتند تا پس از وارسی جواب را اعلام کنند. در مواردی که شمپانزه‌ها شیء مخفی‌شده را می‌شناختند، سریعاً جواب را گزارش می‌دادند، اما گاهی اوقات شیئی که با آن روبه‌رو می‌شدند به کل چیزی جدید بود که نامش را نمی‌دانستند؛ در این حالت اغلب آن‌ها نامی ابداعی برای شیء موردنظر درست می‌کردند که ترکیبی از صفات مرتبط با شیء مورد پرسش بود (مثلاً در یک آزمایش قدیمی‌تر میمونی وقتی برای اولین بار هندوانه دید، نام آن را «میوه آبکی» گذاشت).
همین الگوی بررسی، جستجوی پاسخ و نام‌گذاری نشان می‌دهد شمپانزه‌ها نسبت به دانسته‌ها و ندانسته‌های خود آگاهی دارند و می‌دانند چه زمانی نیاز دارند اطلاعات جدیدتر کسب کنند یا چه زمانی باید اطلاعات پیشین را ترکیب‌کنند و پاسخی جدید درست کنند. به این ترتیب رفتار آن‌ها از پاسخ‌های صرفاً شرطی شده کاملاً تمایز می‌یابد و الگویی همانند فرا-شناخت مشاهده‌شده در انسان‌ها نشان می‌دهد.

چشم‌انداز زیست‌شناسی ترکیبی در ۲۰۲۰ / ۱۴۰۰


  تولید نخستین باکتری با ژنوم سنتزی، چشم‌انداز شگفت‌انگیزی از آینده را نمایان کرده است. جورج چرچ، استاد دانشگاه هاروارد در یادداشت امروز، دستاوردهای این علم را در ده سال آینده پیش‌بینی می‌کند.


جُرج چِرچ*: در یک دهه گذشته، هزینه خواندن و نوشتن دی.ان.ای یک میلیون مرتبه کاهش یافته و حتی قانون مور برای رشد نمایی قدرت کامپیوترها را پشت سر گذاشته است. چالش دهه آینده این خواهد بود که چگونه باید مهندسی مولکولی و محاسباتی را برای تولید سیستم‌های پیچیده با هم ترکیب کرد. خلق و توسعه استانداردهای مهندسی برای اجزای زیستی، مثلا چطور اجزای دی.ان.ای در کنار هم قرار می‌ گیرند، طراحی با کمک کامپوتر (CAD) را از سطح‌های زیر اتمی تا ابعاد اجتماعی امکان‌پذیر خواهد کرد. زیست‌شناسان به ابزارهایی دسترسی خواهند داشت که به آن‌ها امکان می‌دهد اتم‌ها را طوری در کنار هم مرتب کنند تا یک کاتالیزور بهینه تولید شود، یا این‌که اجتماعاتی از میکروارگانیزم‌ها را در کنار هم قرار دهند تا یک ماده شیمیایی را تولید کنند.

آشکارترین کاربرد آنها در ساخت و تحویل موثرتر داروها خواهد بود. با این حال، این درمان‌ها شاید توسط روش‌های هوشمندتری جایگزین شوند، روش‌هایی مانند واکسن‌های خوراکی و سلول‌های بنیادین شخصی «قابل برنامه‌ریزی» یا باکتری (که از حسگرها، منطق و فعال‌کننده‌های استخراج شده از تکامل طبیعی و آزمایشگاهی استفاده می‌کنند) که می‌توانند برای مثال یک تومور را در نزدیکی خود حس کنند، با هم همکاری کنند تا به آن حمله کنند و تومور را سوراخ کنند تا در داخل آن سم خود را آزاد کنند.

کاربرد دیگر آن در تولید مواد شیمیایی، سوخت‌های زیستی و مواد خوراکی است؛ برای مثال، تولید محصولات ضد انگل یا ارگانیزم‌های ترکیبی که می‌توانند توده زیستی خود را در عرض تنها سه ساعت دو برابر کنند. با کاهش هزینه‌ها، این فناوری می‌تواند به کشورهای در حال توسعه کمک کند تا از روش‌های کشاورزی تلف کننده کود، مصرف کننده سوخت‌های فسیلی و پر آفت اجتناب کنند و در عوض از سیستم‌های پاک‌تر و کارآمدتری استفاده کنند، درست همان‌گونه که از سیستم‌های پر هزینه خطوط تلفن ثابت می‌گذرند و به جای آن به استفاده از شبکه‌های تلفن موبایل رو می‌آورند.

تاثیرات زیست‌شناسی ترکیبی هم‌اکنون نیز به خارج از حوزه آن کشیده شده است، و تا سال 2020 به طرز چشمگیری افزایش خواهد یافت. هزاران فناوری امکان‌پذیر خواهند شد، مانند ابزارهای حافظه نانو که توانایی یک باکتری خاص را برای رهگیری میدان مغناطیسی زمین با استفاده از نانو ذرات مغناطیسی تحت کنترل در می‌آورند و با رسیدن تراشه‌های الکترونیکی به مرز‌های تولید سنتی، آن‌ها با مدارهای بسیار دقیق (در مقیاس اتمی) و بدون خطای زیستی جایگزین می‌شوند. «چاپگرهای زیستی» سه‌بعدی می‌توانند تولید تقریبا هر محصول صنعتی را خیلی ارزان‌تر کنند. چالش اصلی، اجتناب از بسیاری از عوارض غیر منتظره انقلاب زیست‌ترکیبی (عوارض زیست محیطی، اقتصادی و اجتماعی) و حفاظت در برابر آن‌ها خواهد بود.

* استاد ژنتیک، دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد

نیچر - ترجمه: مجید جویا

مادربزرگ مشترک ما پیدا شد، حوای میتوکوندریایی در ۱۶۰,۰۰۰ سال پی


اندازه‌گیری جدید نرخ پیدایش جهش در ژنوم انسان باعث شده تا ژنتیسین‌ها درباره تاریخ تکامل انسان به ویژه زمانی که نیاکان انسان‌های ساکن اوراسیا و برجدید از پسرعموهای آفریقایی خود جدا شدند، بازنگری کنند. دانستن نرخ جهش‌ها به ما کمک می‌کند تا با مقایسه ژنوم آفریقایی‌ها و اوراسیایی‌ها و محاسبه میزان تفاوت میان ژنوم این دو گروه، تخمین بزنیم چه مدت زمانی برای به دست آمدن این افتراق ژنتیکی نیاز بوده است. وقتی ژنتیسین‌ها به این نتیجه برسند که نرخ جهش را پیش از این درست محاسبه نکرده‌بودند، تخمین‌های آن‌ها از مدت زمان افتراق نیاکان اوراسیایی‌ها از آفریقایی‌ها نیز دستخوش تغییر می‌شود.
یک تیم بین‌المللی که توسط دانشمندانی از دانشگاه توبینگن و مؤسسه انسان‌شناسی تکاملی ماکس پلانک رهبری می‌شود نتایج جدیدی در این باره به دست آورده‌اند که نشان می‌دهد انسان‌ها خیلی دیرتر از آن‌چه پیش‌تر تصور می‌کردیم از آفریقا به بیرون راه یافته‌اند.
یوهانس کراوز از دانشگاه توبینگن توانست بیش از ده ژنوم میتوکوندریایی (mtDNA: مولکول‌های DNA کوچک و حلقوی موجود در اندامک میتوکوندری که فقط از مادر به فرزند منتقل می‌شود و از پدر به نسل بعد منتقل نمی‌شود) از انسان‌های اوراسیایی با قدمت‌هایی تا حدود چهل هزار سال استخراج کند. این نمونه‌ها شامل برخی از قدیمی‌ترین نمونه‌های گونه انسان امروزی در اروپا می‌شدند از جمله سه اسکلت باستانی دفن شده در جمهوری چک و نیز قدیمی‌ترین بقایای انسان‌ها امروزی که در اوبرکسل آلمان کشف شده اند (به تصویر زیر دقت کنید).


بررسی و تحلیل این داده‌ها نشان می‌دهد انسان‌های شکارگر-جمع‌کننده (Hunter-Gatherer) پیش از عصر یخ‌بندان اروپایی ژنوم میتوکوندریایی مشابه نمونه‌های پس از یخبندان انسان‌های امروزی (مثلاً نمونه اوبرکسل آلمان) دارند. این نتایج نشان می‌دهد جمعیت‌های انسان‌های امروزی پیش و پس از عصر یخبندان اخیر (20,000 سال پیش) در اروپا امتداد یک جمعیت بزرگ بوده‌اند و عصر یخ‌بندان مانع زندگی آن‌ها در اروپا نشده است. دو تا از اسکلت‌های چک نیز دارای ژنوم میتوکوندریال کاملاً یکسان هستند که نشان می‌دهد این دو اسکلت متعلق به فرزندان یک مادر بوده‌اند.
پژوهشگران همچنین با استفاده از سن‌سنجی به کمک ایزوتوپ‌های رادیواکتیو سن سنگواره‌های انسان‌های امروزی را دوباره با دقت بیشتر محاسبه کردند تا بتوانند نرخ جهش‌های ژنتیک نسل انسان را طی ده‌ها هزار سال گذشته محاسبه کنند. این کار با شمارش تعداد جهش‌های موجود در انسان‌های امروزی که در سنگواره‌های نیاکان ما دیده نمی‌شود انجام پذیرفت. مقایسه تعداد جهش‌های انسان‌های امروزی با احتساب سن سنگواره‌هایی که این جهش‌ها در آن‌ها مشاهده نمی‌شود نرخ دقیقی از سرعت پیدایش این جهش‌ها به دست می‌دهد.
با این نرخ‌ها تازه محاسبه شده جدید، دانشمندان به این نتیجه رسیدند که آخرین مادربزرگ مشترک همه انسان‌های امروزی روی کره زمین حدود 160,000 سال پیش زندگی می‌کرده و به علاوه نسل تمام انسان‌های امروزی (همان‌گونه که پیش‌تر نیز در نظریه حوای میتوکوندریایی پیش‌بینی شده بود) به یک مادر مشترک (نه جمعیتی بزرگ و پراکنده) باز می‌گردد. نظریه حوای بر اساس همین ژنوم‌های میتوکوندریایی از حدود یکی دو دهه پیش ابراز شده بود و بیان می‌کرد نسل همه انسان‌های امروزی به جمعیتی بسیار کوچک (کمتر از ده نفر) بازمی‌گردد که حدود 160,000 سال پیش جایی در شرق آفریقا می‌زیسته‌اند. به خاطر شباهت تبعات این کشف با داستان آدم و حوا که میان یهودیان و مسیحیان و مسلمانان مشترک است، دانشمندان نام این نظریه را حوای میتوکوندریایی نهاده‌اند.
دستاورد دیگری که با استفاده از مقایسه ژنوم‌های میتوکوندریایی سنگواره‌های انسان‌ها به دست آمد کشف زمان خروج انسان امروزی از آفریقا بود. پیش‌تر تصور می‌شود انسان‌های امروزی پیش از 100,000 سال پیش از آفریقا بیرون رفته‌اند، اما داده‌های جدید نشان می‌دهد این اتفاق زمانی میان 62,000 تا 95,000 سال پیش رخ داده‌است. این داده‌ها با نتایج سنگواره‌شناسی سال‌های اخیر نیز هماهنگی دارد. زیرا با سن‌سنجی‌های رادیواکتیو اخیر مشخص شده بود زمان جدایی نسل اوراسیایی‌ها از آفریقایی‌ها نمی‌تواند خیلی از 30,000 سال پیش قدیمی‌تر باشد.
بنابراین اطلاعات ژنتیکی زمانی میان 95,000 تا 62,000 سال پیش جمعیتی از انسان‌های سیاه‌پوست آفریقایی شروع به مهاجرت به سمت خاورمیانه کردند. این سیاه‌پوستان باستانی نیاکان تمام انسان‌های سفیدپوست امروزی بوده‌اند. در‌ آن زمان جمعیت‌های مختلفی از خاورمیانه شروع به مهاجرت به شرق دور، شمال و غرب کردند و در مسیرهای مختلف و بر اثر جهش‌های متفاوتی رنگ پوستشان به مرور روشن‌تر شد. در نژاد «زرد» رنگدانه‌های سطحی تیره پوست کاهش پیدا کردند و در نژاد قفقازی (هندواروپایی‌ها و بقیه ساکنان خاورمیانه و اروپا) مقدار رنگدانه‌های تیره کاسته شد. در برخی نژاد‌ها نیز که از سمت شمال مجدداً به نواحی پرآفتاب جنوبی مهاجرت کردند (مثلاً زردپوستانی که به استرالیا و جزایر اقیانوس آرام رفتند) رنگ پوست دوباره تیره و حتی کاملاً سیاه شد.
اختلاف نتایج به دست آمده از این پژوهش که برخلاف پژوهش‌های پیشین بیشتر بر اساس ژنوم سنگواره‌‌های انسان امروزی انجام شده، شاید ناشی از حذف شدن برخی جهش‌ها در میان نسل‌های انسان‌های امروزی باشد، شاید هم ناشی از اشتباه محاسباتی پژوهشگران پیشین در محاسبه زمان افتراق ژنوم‌های انسان‌های امروزی. به هرحال مطالعه بیشتر روی اختلاف نژادهای امروزی و زنده بشر می‌تواند تا حد زیادی به پرسش‌های پیش روی ما درباره زمان مهاجرت و افتراق نژادهای مختلف پاسخ بدهد.